یکشنبه 87 آذر 3 , ساعت 4:22 عصر
عجله
چهار چیز هرگز قابل جبران نیست:
سنگی که پرتاب شده باشد.
حرفی که از دهان خارج شده باشد.
فرصتی که از دست رفته باشد.
زمانی که سپری شده باشد!
روزی کودکی در خیابان، مرد فقیری را دید که از ظاهرش پیدا بود مدت هاست غذای آن چنانی نخورده است. پسرک از مادرش خواست تا به آن مرد فقیر کمک کند. مادرکه عجله داشت دست کودک را کشید و با سرعت به طرف اتوبوس که در حال حرکت بود دوید. ناگهان به یاد آورد که بلیت ندارد، از مسافرانی که در حال سوار شدن بودند، بلیت خواست، اما آنها نیز عجله داشتند. مادر حرکت اتوبوس و همین طور رفتن فقیر گوشه خیابان را دید.
نوشته شده توسط بانوی مهتاب | نظرات دیگران [ نظر]